English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9180 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The regulations in force . U مقررات جاری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
customs of the services U مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
Other Matches
drivel U اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
formula U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
current cost accounting حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
shedding U خون جاری ساختن جاری ساختن
shed U خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds U خون جاری ساختن جاری ساختن
arrangements U مقررات
regulation U مقررات
measure U مقررات
regulations U مقررات
disposition U مقررات
requirement U مقررات
precept U مقررات
precepts U مقررات
provisions U مقررات
arrangement U مقررات
mounting instruction U مقررات نصب
by rule U طبق مقررات
instruction for assembly U مقررات نصب
laws of the game U مقررات مسابقه
ordinance U مقررات محلی
military doctorine U مقررات نظامی
standard specification U مقررات استاندارد
trancscendent U ماورای مقررات
infraction U نقض مقررات
army regulation U مقررات ارتشی
operating instruction U مقررات کار
disciplinary regulation U مقررات انضباطی
by law U طبق مقررات
control measures U مقررات کنترلی
holding U نقض مقررات
government regulation U مقررات دولتی
ordinances U مقررات محلی
institute U اصل قانونی مقررات
illegally U برخلاف قانون و مقررات
manual U مقررات کتاب راهنما
instituted U اصل قانونی مقررات
ruled based deduction U استنباط بر مبنای مقررات
officialism U رسمیت مقررات اداری
sanctioned laws U قوانین یا مقررات مصوبه
lodge-books U کتاب مقررات معماری
conditions U مقررات و شرایط اسبدوانی
To be observant of the regulations . U ملاحظه مقررات را کردن
red tape U مقررات دست و پاگیر
instituting U اصل قانونی مقررات
assembly instrudactions U مقررات یا دستورات نصب
illicit U نا مشروع مخالف مقررات
tariff regulations U مقررات تعرفه بندی
institutes U اصل قانونی مقررات
discipline and adjustment board U هیئت تدوین مقررات انضباطی
formally U مقررات رسمی یا اداری فاهرا"
european community competition rules U مقررات رقابت در جامعه اروپا
inland rules U مقررات حرکت در ابهای داخلی
highway dispatch U مقررات و قوانین عبور ومرور در شاهراهها
meter rule U مقررات مربوط به ساختن قایقهای بادی
regulation U نظامنامه مقررات و نظامات نظام تنظیم
regulatory signs U علایم نشان دهنده مقررات جاده ها
where there is a valid reason U در موارد طبق مقررات اثبات شده
road discipline U مقررات عبور و مرور روی جاده
poaches U برخلاف مقررات شکار صید کردن
in duly substantiated cases U در موارد طبق مقررات اثبات شده
poached U برخلاف مقررات شکار صید کردن
poach U برخلاف مقررات شکار صید کردن
where justified U در موارد طبق مقررات اثبات شده
running key [کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
There is an outcry against these regulations. U همه از این مقررات فریادشان بلند است
last chance rule U مقررات مربوط به اجتناب ازتصادم با قایقهای دیگر
expedite rule U مقررات سرعت بخشیدن به بازی پینگ پنگ
deviation U از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
curfew U مقررات حکومت نظامی وخاموشی در ساعت معین شب
unmilitary U بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
inspectors U داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
curfews U مقررات حکومت نظامی وخاموشی در ساعت معین شب
inspector U داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
The regulations are stI'll in force ( effect ) . U این مقررات هنوز بقوت خود با قی است
prodify U تغییر دادن در تولیداتومبیلهای مسابقه طبق مقررات
deviations U از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
marquis queensberry rules U مجموعه قوانین و مقررات بوکس که در سال 6781میلادی وضع شد
table of precedence U صورتی که ترتیب الویت قوانین و مقررات مختلفه راتعیین میکند
system U مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
systems U مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
present-day U جاری
sluicy U جاری
sister in law U جاری
running water U اب جاری
current U جاری
currents U جاری
actuals U جاری
groovy U جاری
pourer U جاری
interfluent U در هم جاری
gushing U جاری
current cell U سل جاری
going U جاری
interfluous U در هم جاری
volant U جاری
running U جاری
current assets U دارائیهای جاری
competitive price U قیمت جاری
current asset U دارایی جاری
circulating asset U دارایی جاری
callendar year U سال جاری
bank overdraft U حساب جاری
routines U خط مشی جاری
routinely U خط مشی جاری
routine U روش جاری
routinely U روش جاری
routine U خط مشی جاری
currently U بطور جاری
standing order U دستور جاری
standing orders U دستور جاری
account cuurent U حساب جاری
routines U روش جاری
current budget U بودجه جاری
excurrent U جاری شونده
liquid limit U حد جاری شدن
perfuse U جاری ساختن
present consumption U مصرف جاری
present income U درامد جاری
rules of procedure U روش جاری
tidal volume U حجم جاری
working capacity U سرمایه جاری
yeild U جاری شدن
yeild point U حد جاری شدن
During (in)the current year. U درسال جاری
Blood was running . U خون جاری شد
electrodynamics U الکترسیته جاری
disembogue U جاری شدن
demand deposit U سپرده جاری
current cell indicator U نشانگر سل جاری
current date U تاریخ جاری
current expenditure U هزینه جاری
current files U پروندههای جاری
current income U درامد جاری
current instruction U دستورالعمل جاری
current liabilites U بدهیهای جاری
current liabilities U بدهیهای جاری
current liability U بدهی جاری
current liability U بدهیهای جاری
current loop U حلقه جاری
current price U قیمت جاری
current ratio U نسبت جاری
current yield U بازده جاری
standing U روش جاری
trilled U جاری شدن
trill U جاری شدن
AC U حساب جاری
flow U جاری شدن
flowed U جاری شدن
flows U جاری شدن
current assets U دارایی جاری
yield U جاری شدن
yielded U جاری شدن
yields U جاری شدن
oozing U جریان جاری
oozes U جریان جاری
oozed U جریان جاری
ooze U جریان جاری
trills U جاری شدن
checking account U حساب جاری
current U جاری و روان
current accounts U حساب جاری
currents U جاری و روان
current account U حساب جاری
checking accounts U حساب جاری
observer U گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
observers U گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
bleed U خون جاری شدن از
snivelled U ازبینی جاری شدن
current directory U دایرکتوری جاری یا فعلی
snivels U ازبینی جاری شدن
passbook U دفتر حساب جاری
tap U از شیر اب جاری کردن
pour point U نقطه جاری شدن
printed U پس از اتمام کار جاری
pronounce the formula of a specified U صیغه جاری کردن
current account balance U تراز حساب جاری
flux U جاری شدن گداختن
sniveling U ازبینی جاری شدن
sniveled U ازبینی جاری شدن
snivel U ازبینی جاری شدن
prints U پس از اتمام کار جاری
blood U خون جاری کردن
current rate of growth U نزخ رشد جاری
tapping U از شیر اب جاری کردن
tapped U از شیر اب جاری کردن
bleeds U خون جاری شدن از
print U پس از اتمام کار جاری
daily routine U عادت جاری روزانه
payment on open account U پرداخت در حساب جاری
pass book U دفتر حساب جاری
standing operating procedures U روش جاری عملیاتی
outflows U به بیرون جاری شدن
flowed U جریان جاری کردن
outflow U به بیرون جاری شدن
instant U مربوط به ماه جاری
flow U جریان جاری کردن
pours U افشاندن جاری شدن
Recent search history Forum search
3It is acidic and its concentration is in continual flux as a result of its utilization by aquatic plants in photosynthesis and release in respiration of aquatic organisms.
2مقررات و دستورالعمل‌هاي مربوط به كنترل فضاي كشور
2مقررات و دستورالعمل‌هاي مربوط به كنترل فضاي كشور
0halo current
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com